به عنوان پدر شهید، ما را با شخصیت و خصوصیات اخلاقی فرزند دلاورتان بیشتر آشنا کنید؟
آقامجید اولین فرزندی بود که خداوند به من و همسرم عطا کرد؛ پسری که اخلاص جزئی لاینفک از شخصیتش بود. مجید تمام زندگیاش را وقف اسلام، انقلاب و تربیت سرباز برای ولایت و حضرت صاحبالزمان(عج) کرده بود. آقامجید ورزشکار بود یعنی رئیس کمیته بازرسی هیئت ورزشهای رزمی استان همدان و همچنین بنیانگذار و نماینده رسمی سبک نینجوتسو در این استان بود. آنقدر مهربان بود که بارها و بارها برای شاگردان کمبضاعت پارچه میخرید و در منزل برایشان لباس میدوخت. بسیاری از اوقات از نوجوانان و جوانانی که توانایی پرداخت شهریه باشگاه را نداشتند، پولی دریافت نمیکرد. مجید دانشآموخته کارشناسی کامپیوتر و از بچههای بااخلاقی بود که هیچگاه برای خانواده و دوستانش دردسری ایجاد نکرد. وی بسیار مبادی به آداب بود و ویژگیهایی داشت که شاید در تمامی جوانان وجود نداشته باشد.
از نظر شما مهمترین و برجستهترین خصوصیت شهید مجید صانعیموفق چه بود؟
مجید عاشق تام ولایت بود. شاید این ویژگی مهمترین و برجستهترین نشانهای است که در وجودش نهادینه شده بود. بارها و بارها از من میخواست که برایش دعا کنم شهید شود و حتی از من درخواست میکرد که به سردار شهید حسین همدانی سفارش کنم که اجازه اعزام به سوریه را به او بدهند. چون بنده قبل از انقلاب همکار سردار همدانی بودم، ایشان را میشناختم لذا شهید مجید همواره از من چنین درخواستی داشت تا به واسطه این آشنایی امکان اعزامش برای دفاع از حرم مهیا شود. از همان ابتدای نوجوانی حس خاصی نسبت به شهدا داشت. بارها و بارها شاگردان رزمیکارش را با خود به زیارت شهدای گمنام میبرد. او دوست داشت تا حد ممکن جوانان را با شهدا محشور کند.
شهید معتقد بود که الگوبرداری از زندگی شهدا رمز حیات و سعادت ماست بنابراین اهتمام ویژهای به موضوع پاسداشت یاد شهدا داشت.
شهید مجید صانعیمقدم چند بار عازم سوریه شد و آیا شما به عنوان خانواده ایشان از این موضوع اطلاع داشتید؟
یک بار به سوریه رفت و ۱۵ روز بعد از اعزام به مقام شامخ شهادت نائل شد. با توجه به اینکه آقامجید بارها و بارها برای مأموریت به شهرهای مختلفی از جمله اصفهان، تهران و همدان میرفت، بنابراین به نبودش عادت کرده بودیم. آخرین باری که من فرزندم را دیدم، به اتفاق همسرش و فرزند ۳ سالهاش منزل ما آمده بودند. آن شب علیرغم اینکه فرزندش بیمار بود، آنها را تا بیمارستان برد و گویا خود عازم سوریه شد که از آن سفر بازنگشت.
یعنی اصلاً اطلاع نداشتید که آن شب برای دفاع از حرم عازم سوریه میشود؟
نه، بههیچوجه. مادرش در حال مداوا بود و به تهران رفتوآمد داشت.
همسر شهید اطلاع داشتند؟ آیا این موضوع را با شما در میان نگذاشتند؟
همسرشان اطلاع داشتند. حتماً برای اینکه ما نگران نشویم، چیزی به ما نگفتند.
چه زمانی متوجه شدید که پسر بزرگتان برای دفاع از حرم مطهر حرم حضرت زینب(س) راهی سوریه شده است؟
روز شهادت مجید، پسرش طاها خبر شهادت پدرش را به من داد. اما من تا آن لحظه اصلاً نمی دانستم که مجید عازم سوریه شده است. بنابراین باور نکردم که این بچه خبر درستی به من میدهد چون گمان میکردم باز هم برای آموزش عازم مأموریت شده است لذا حرف نوهام را جدی نگرفتم. ۳ روز بعد از شهادت پسرم، پیکرش را به همدان آوردند. شبی که برادرم خبر شهادت آقامجید را به من داد، در مسجد بودم. اول به من گفتند مجید زخمی شده است ولی بعد رسماً خبر شهادتش را به ما اعلام کردند.
با شنیدن خبر شهادت پسر بزرگتان چه حالی به شما دست داد و برخوردتان با این موضوع به چه شکل بود؟
آن زمان تنها شاکر خدا بودم و الآن نیز شاکر خدا هستم که فرزندم را لایق شهادت در راه اسلام و دینش دید. شهید مجید صانعیموفق در ۲۵ مهر سال ۹۴ به فیض شهادت رسید. آن روزها در مراسم سوگواری شهید به هیچکس اجازه ندادم به ما تسلیت بگوید بلکه از همه میخواستم که از خدا بخواهند فرزندم را به عنوان قربانی راه پیامبر و اولیای الهی بپذیرد. امروز هم به لطف خدا و راه شهید شاهد حضور و درخواست جوانان دلاوری هستم که از من به عنوان پدر شهید میخواهند برای اعزامشان به سوریه وساطت کنم.
نظر شما